صدای قوامی هرگز نخواهد مُرد
کامران مالکی:(۵۰ سال پا به پایش و در کنارش بودم، یاد گوشه به گوشه
خانه قدیمیمان در خیابان قلهک و تمامی خاطراتم بخیر، ای کاش میشد بر میگشتم به
سالهای قدیم در ۱۳۱۸ و شروع زندگیام با قوامی. من با صدای او خوابم میبُرد...
قوامی گفت «تو ای پری کجایی» را برای تو خواندم)
براستی فکرش را هم نمیکردم که این جملات آخرین گفتوگوی من با همسر
استادحسین قوامی باشد.
بخوبی بیاد نمیآوردم آن روزها چه سئوالاتی را با خانم استاد مطرح
کردم؟ و او چه جوابهایی داد؟ خیلی به دنبال کاغذهایم گشتم تا سرانجام نوشتههایم
را لابهلای کاغذهای قدیمی پیدا کردم. اجازه بدهید به حدود ۶ سال قبل برگردیم،
زمانی که من با خانم استاد قوامی تلفنی صحبت کردم و نتیجهاش مصاحبهای شد که هرگز
روی چاپ ندید تا به امروز. متاسفانه همسر استاد در اواخر عمرش به بیماری فراموشی
مبتلا شده بود و تحت درمان قرار داشت تا اینکه در سن ۸۵ سالگی به تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ در بیمارستانی در آمریکا درگذشت.
من از درگذشت ایشان بسیار متاثر شدم، چون خاطرات بسیاری از دوران
جوانی تا به امروز از ایشان برایم به یادگار مانده که فراموش نشدنیست.
مصاحبه بنده کامران مالکی نوه برادر استاد قوامی، که با خانم حشمتالملوک
مشیری، همسر استاد از طریق تلفن از تهران با لس آنجلس انجام شد را در ادامه میخوانید.
هرچند که ایشان به دلیل کسالتی که داشتند بهسختی توانستند صحبت کنند، اما با این
حال گفتند که آنقدر شما و مادرتان را دوست دارم که نمیتوانم جواب رد بدهم و تا
صدای مرا شنیدند ذوق کردند و حاضر به مصاحبه شدند تا کمی از خاطراتشان با استادبگویند.
از پدر، برادر و خواهرانتان بگویید؟ و اینکه متولد چه سالی هستید و
چگونه با استاد قوامی آشنا شدید؟
من متولد اول فروردین ۱۳۰۳ هستم. پدرم سرتیپ جعفر مشیری بود. من یک
برادر دارم که از یک پدر و مادر هستیم و سه خواهر و یک برادر ناتنی داشتم که برادر
ناتنیام در جوانی فوت کرد. منزلی که در خیابان قلهک بود را قوامی بنا کرد. شاید
در مصاحبههای قبلی هم گفته باشم که پدرم ارتشی بود و قوامی هم در ارتش کار میکرد.
من و قوامی هم محلهای بودیم. قوامی یک روز مسئله ازدواج با من را با پدرم در میان
گذاشت و برای صحبت با پدرم به منزل ما آمد. بعد از مدتها که گذشت او مرا در
خیابان دید و درخواست ازدواجش را با من هم مطرح کرد و من هم گفتم باید با پدرم
صحبت کنم که البته چندینبار با پدرم در این مورد حرف زدم، ولی پدرم خیلی مخالف
این ازدواج بود.
علت مخالفت پدرتان چه بود؟
ایشان اول از همه میگفتند که من و قوامی ۱۵سال تفاوت سنی داریم و یکی
از دلایل دیگرش این بود که فکر میکرد من شانسهای بهتری برای ازدواج میتوانم
داشته باشم. اما من از کودکی شیفته آدمهای باشخصیت بودم و به همین خاطر نسبت به
این ازدواج اظهار تمایل کردم و جوابم مثبت بود.
تفاوت سنی شما با استاد هیچ گونه تاثیری در زندگی مشترکتان نگذاشت؟
ابدا، همانطور که گفتم او آنقدر زندهدل و با نشاط بود که من این
تفاوت سنی را احساس نمیکردم. قوامی آنقدر با پدرم صحبت کرد تا بالاخره پدرم رضایت
داد که در شهریورماه ۱۳۱۸ در باغ اختدار نظام (باغ دایی پدرم) در خیابان قلهک
ازدواج کنیم و برایم جشن مفصلی هم گرفتند و کلی از رجال آن زمان در جشن عروسی من
حضور داشتند و تا سال ۱۳۶۸در کنار یکدیگر زندگی بسیار خوبی داشتیم.
چند فرزند دارید و آیا بعد از درگذشت استاد به فکر ازدواج مجدد
نبودید؟
در رابطه با سوال اول شما من پنج فرزند دارم، چهار پسر و یک دختر.
اولین فرزندم علیرضا است که فریبرز صدایش میزنیم، بعد فرهاد، فرامرز، فرخ و دخترم
فتانه که همه بهجز فریبرز که درکشور کانادا زندگی میکند، در آمریکا هستند. اما
در رابطه با سوال دوم شما بله من خواستگاران زیادی داشتم با اینکه سنم کمی هم
نداشتم، چه در ایران و چه در آمریکا و دوستان و فامیل هم مدام میگفتند که ازدواج
کن تا تنها نمانی، ولی من بعد از قوامی هرگز به هیچ کس دیگر فکر نمیکردم و جواب
رد میدادم چون همیشه قوامی در ذهنم و روبرویم بود.
شما گفتید که استاد تصنیف «تو ای پری کجایی» را برای شما خواندهاند،
درست است؟
به نکته خوبی اشاره کردید. همان روز که این تصنیف ساخته شد من در
منزل نشسته بودم و آقای تجویدی، خانم آفت، مهین بزرگی، خانم فخری نیکزاد و خانم
روشنک و اکبر گلپایگانی هم منزل ما بودند که قوامی با دسته گلی زیبا از بیرون آمد
و گفت خانم رادیو را باز کن تا نیم ساعت دیگر، یک تصنیف جدید قرار است پخش شود که
برای تو خواندهام! که گوینده رادیو تصنیف «تو ای پری کجایی» را معرفی کرد و پخش
شد که درست بود؛ قوامی این تصنیف را برای من خوانده بود.
آیا استاد جدا از خوانندگی به هنرهای دیگری هم علاقمند بودند؟
قوامی اگر تنها بود به خواندن کتاب خیلی علاقه داشت، مخصوصا کتابهای
موسیقدانان قدیمی و گاهی با کاشتن گل و گیاه در باغچهای که داشتیم هم خودش را
سرگرم میکرد.
آیا به یاد دارید کدام یک از آثار خودشان را بیشتر در تنهایی زمزمه میکردند؟
گاهی میشنیدم که در تنهایی «شب جدایی» و «جوانی» را زمزمه میکرد که
خیلی بهشان علاقه داشت.
از نظر استاد قوامی موسیقی بعد از انقلاب در چه وضعی بود؟
قوامی همیشه میگفت بعضی از آهنگها و صداها از نظر ملودی و اجرا
عالی است ولی او برای موسیقی سنتی و نسل جوان خیلی نگران بود که شاید تا چند سال
دیگر موسیقی و ملودیهای خوبی درست نشود که در آن زمان ما دیگر نیستیم. که الان اگر
قوامی زنده بود میدید که چه موسیقیهایی درست شده و چه خوانندگانی در ایران و
آمریکا به روی صحنه میروند، که متاسفانه هیچ یک از آنها صدایی که دلنشین باشد
ندارند و شعرها هم بیمعنا شده است، اگر قوامی الان زنده بود، بسیار ناراحت میشد.
خود شما آینده موسیقی ایرانی را چگونه میبینید؟
تا زمانی که احساسات و عواطف بشری وجود دارد، هنر سیر تکاملی خودش را
میپیماید و همچون آبی که در سراشیبی روان است، همچنان پیش میرود و پهنه وسیعتری
را فرامیگیرد، طبیعتا موسیقی هم که عالیترین نوع هنر برای ابراز حالات انسان است
نیز به این سیر تکاملی ادامه خواهد داد. مسلما هیچ قدرتی نمیتواند علوم را به عقب
ببرد، حتما موسیقی هم که جزء علوم ریاضی است نمیتواند واپسگرا باشد و حتما
موسیقی ایرانی هم با موسیقی دنیا در ارتباط خواهد بود، کما اینکه با توجه به
ارکسترها و هارمونیها، ما از موسیقی علمی پیشرفته دنیا تاثیر گرفتهایم و در
قدیم نیز ممالک دیگر از ما تاثیر گرفتهاند و این ارتباط در ادبیات و زبان و هنر
نیز وجود داشته و خواهد داشت. بنابراین آینده درخشانی برای موسیقی سنتی ما پیشبینی
میشود.
در زمینه موسیقی به استاد قوامی کمک میکردید؟
یادم است زمان قدیم حدود سالهای ۱۳۳۰، کاغذ نُت در ایران نبود. من ۵
خط حامل را با مرکب چینی روی کاغذها میکشیدم و قوامی میخواست تا در این یک مورد
به او کمک کنم چون باید تصنیفی از ابوعطا را در رادیو و با حضور استاد صبا اجرا میکرد
و من مقداری از آن نت را خط کشیدم و با کمک خود قوامی نوشتم. پاسی از نیمهشب
گذشته بود که به من گفت برو بخواب، بقیه را خودم انجام میدهم که گفتم تا هر موقعی
که تو بیدار باشی من هم بیدار میمانم تا این کار تمام شود که خدا را شکر خیلی هم
عالی انجام شد و قوامی این تصنیف را در سال ۱۳۳۸در رادیو ملی ایران اجرا کرد.
هربار که با شما حرف میزنم خیلی علاقه دارید که به ایران بازگردید،
چرا به خارج از ایران سفر کردید؟
من به خاطر کار پسرم فرخ از ایران رفتم، وگرنه هیچ علاقهای به رفتن
به آمریکا نداشتم و هم از این جهت که هیچ یک از فامیل قوامی در ایران نبودند و
همگی در آمریکا هستند، البته در ایران چندتن از دوستانم بودند که گهگاهی با یکدیگر
دوره داشتیم. اینجا در آمریکا هم زیاد کسی را نمیبینم، چون همه مشغول به کار
خودشان هستند و راهها به هم دور است و شب همه خسته به منزل برمیگردند تا استراحت
کنند تا صبح شود و باز به سر کارشان بروند. من اصلا آمریکا را دوست ندارم و اگر به
خاطر پسرم فرخ نبود اینجا نمیماندم، ولی بچهها اینجا هستند و همینطور بخاطر یکی
از نوههایم که خیلی به من میرسد با اینکه خودش کار میکند، ازدواج کرده و بچه
دارد اما خیلی به من و مادرش کمک میکند. من دلم برای ایران خیلی تنگ شده، مخصوصا
برای دیدن شما عزیزانم روزشماری میکنم تا شاید بار دیگر حتی برای یک هفته هم که
شده به ایران برگردم.
استاد چندینبار برای شرکت در مراسمهایی به کشورهای دیگر دعوت میشدند،
آیا این سفرها برای اجرا بوده یا به خاطر بازدید و آشنایی با موسیقی کشورهای دیگر؟
و آیا شما در این سفرها همراه استاد بودید؟
بله، استاد به کشورهای خارجی زیاد میرفتند ولی از طرف شورای موسیقی
کشورهای مختلف دعوت میشدند و چندین بار قوامی در این مراسمها حضور داشت،
ولی من در این سفرها همراه او نبودم. ناگفته نماند که ما (قبل از انقلاب) سفرهای
خارج از کشور زیادی با یکدیگر رفتهایم. یکی از این مراسمها به دعوت پادشاه
افغانستان بود که تعدادی از موزیسینهای ایرانی همراه قوامی بودند و خانم شاپوری
خواننده هم حضور داشتند که هر دو در آن مراسم تصنیفهایی خواندند و مراسم دیگری هم
در پاریس بود به دعوت سازمان یونسکو و حضور ویولنزن «منوهین» که من هم حضور داشتم
و بسیار مراسم باشکوهی بود برای تجلیل از صدای قوامی و کتابی که او بر اساس تارهای
صوتی و شخصیت قوامی نوشته بود، به او اعطا شد.
در این مراسم که در پاریس برگزار شد، ایرانیان هم حضور داشتند؟
هم از ایرانیان مقیم پاریس خیلی آمده بودند و هم از فرانسویها و
همینطور بسیاری از شاگردان منوهین. استقبال فوقالعادهای شد که حتی رئیس شورای
شهر پاریس بعد از اجرای برنامه روی سن رفت و شخصا از قوامی خواست تا باز هم به
پاریس سفری داشته باشد و در کنار منوهین برنامههای بیشتری اجرا کند و در پایان هم
با نواختن تصنیف «تو ای پری کجایی» توسط ویولن او و تقدیم شاخهای گل به قوامی،
برنامه خاتمه یافت.
در طی آن سالها، با ظرافتهای روحی استاد چطور کنار آمدید؟
از این مورد خاص نپرسید! که نه تنها قوامی، بلکه تمامی هنرمندان روحیهای
بسیار ظریف و شکننده دارند. هیچگاه نمیشود کمی بلند با آنها صحبت کنی. من هیچ
وقت خودم را درگیر نمیکردم چون با کوچکترین حرف یا صدای بلندی مانند گنجشکی میرنجند.
از آشنایان، دوستان و هنرمندانی که به منزلتان میآمدند کدام یک را
بیشتر دوست داشتید و مایل بودید بیشتر نزد استاد بیایند؟
البته خود شما که هر روز منزل ما بودید و میدیدید که درِ خانه ما به
روی همه باز بود و همیشه رفت و آمد زیادی داشتیم و هیچ موقع تنها نبودیم. از
هنرمندانی که به منزلمان میآمدند آقای عبادی، تجویدی، شجریان، شهرام ناظری،گلشن
ابراهیمی و... بودند. من همه را دوست داشتم، چون کسانی را که قوامی دوست داشت من
هم دوست داشتم. یکی از آنها خود شما بودید که هر دوی ما خیلی به شما علاقه داشتیم
مخصوصا قوامی که تا کمی شما دیر میآمدید، میگفت زنگ بزن خانم ببین کامران کجاست
که دیر کرده؟ ولی این آخریها شهرام ناظری بیشتر به منزلمان میآمد، چون علاقه
خاصی به قوامی داشت و قوامی هم آقای ناظری را خیلی دوست داشت.
زندگی در فقدان استاد چگونه گذشت؟
ما نزدیک به۵۰ سال با هم زندگی کردیم، خیلی به هم عادت داشتیم. حالا
که به گذشته نگاه میکنم و میبینم او در میان ما نیست، احساس میکنم در نیمه راه
زندگی تنها ماندهام، مثل آدمی هستم که از ارتفاع به پایین نگاه میکند و همه چیز
برایش دور و بیگانه و کوچک مینماید. مردی را از دست دادهام که نزدیک به ۵۰ سال
با او در کوچه پسکوچههای زندگی قدم زدم، از پستی و بلندیها عبور کردم و وقتی به
مشکل برخوردم به او تکیه کردم و با هم آن مشکل را حل کردیم. حالا دلم را به خاطرات
گذشته خوش کردهام و وقتی که دلتنگ میشوم کنار پنجره مینشینم و با یک لیوان چای
یا قهوه صدای قوامی را میگذارم و گوش میدهم و اشک میریزم و با عکسش حرف میزنم
تا کمی سبک شوم.
حالا که از صدای استاد صحبت به میان آمد هیچ به فکر جمعآوری آثار
ایشان بودهاید که مانند خانم بنان که تمامی آثار استاد بنان را جمعآوری کردند،
شما هم این کار را انجام دهید؟
بله، در اینباره به من خیلی پیشنهاد شد ولی نمیتوانستم دنبال این
کار بروم. خانم بنان از نظر سلامتی از من بهتر بودند و دنبال این کار را گرفتند و
خیلی هم موفق شدند. پسر بزرگم فریبرز که در سال ۱۳۷۳ به ایران آمد با شخصی که تهیهکننده
سی. دیهای علیرضا افتخاری است صحبت کرد و با یکدیگر قرار گذاشتند که از کارهای
قوامی تکثیر شود، ولی متاسفانه پسرم برای کار باید به کانادا بر میگشت و دیگر
نشد. گویا شما هم خودتان با تنظیمکننده کارهای علیرضا افتخاری صحبت کرده بودید
برای تکثیر آثار قوامی که همین مطلب را به شما هم گفته بودند. پسرم فریبرز قبل از
سفرش مقداری از نوارها، ریلها و دستگاه ریل قوامی را نزد آقای مسعود قریشی خواهرزاده
قوامی سپرده بود و البته ناگفته نماند که چند کار از آثار قوامی تکثیر شده که در
مراکز نوار فروشیها و کتاب فروشیها موجود است.
به یاد دارید که یکی از برادرزادههای استاد از صدایی مانند استاد
بهرهمند بودند. آیا ایشان نزد استاد تعلیم دیده بودند؟
بله به یاد دارم اگر اشتباه نکنم نامش حسین قوامی است و در کشور آلمان
هم زندگی میکند. به یاد دارم شما و حسین تصنیف جوانی و پری کجایی را دو صدایی و
خیلی زیبا میخواندید که من به یاد صدای قوامی میافتادم. ولی در مورد سوال دوم،
قوامی صدای حسین را گوش داده بود و خیلی دلش میخواست تا اگر حال مساعدی داشت به
او تعلیم دهد ولی متاسفانه کسالتش اجازه نداد.
آیا شما در جوانی به مدرسه خاصی میرفتید؟
بله من در سال۱۳۱۱ به مدرسه فرانسوی ژاندارک میرفتم و جالب است که
بدانید یکی از دوستانم که در این مدرسه با یکدیگر درس میخواندیم، خاله شماست که
بسیار هم درسخوان بود. من تا کلاس 9 را در این مدرسه تحصیل کردم و درسم خیلی خوب
بود و شاگرد اول بودم. پدرم میخواست مرا برای ادامه تحصیلات به کالج سلطنتی
انگلیس بفرستد چون در آنجا آشنایان زیادی داشت، ولی من زیاد موافق رفتن نبودم، با
اینکه درسم خوب بود و پدرم هم خیلی مصر بود که به آنجا بروم. البته کمی زبان
فرانسوی و انگلیسی را تا ۴ سال در قسمت بینالمللی مدرسه ژاندارک خواندم و بعد هم
که ازدواج کردم.
چه نوع صداهایی را استاد قبول داشتند و آیا شما هم در این زمینه با
ایشان همنظر بودید؟
قوامی همیشه میگفت صدا باید تحریر داشته باشد، صدا یک ودیعه خدادادی
است یعنی خواننده باید حنجره و صدای خاصی داشته باشد. خود من و قوامی از صدای
بنان، شجریان، محمودی خوانساری و ایرج لذت میبردیم. این صداها از نظر وسعت و هم
از نظر تحریر بیهمتایند. من همیشه گفتم بعد از مرگم و در مراسمم صدای قوامی و
بنان را بگذارند.
آیا فرزندان شما هم کار هنری میکنند؟ آن هم با وجود چنین پدری که
استاد صداست آیا علاقهای به ادامه راه پدر دارند؟
خیر، هیچکدام در این کار فعال نیستند و در این زمینه صدای خاصی در آنها
دیده نشده، بلکه این استعداد در شما و برادرزادههای دیگر وجود دارد. البته پسر
کوچکم فرخ قدیمها ارگ را خیلی قشنگ مینواخت و نقاشی هم میکرد، اما بقیه نه.
قبلا اشارهای کرده بودید به ضبط یک تصنیف توسط استاد قوامی و
قمرالملوک وزیری. آیا بهخاطر دارید؟
بله، روزی استاد صبا برای قمرالملوک وزیری و خاطره پروانه قرار شد
تصنیفی بسازد. مقداری از کار حاضر شد و صبا با قوامی در این مورد صحب کرد که
تصنیفی برای این دو خواننده ساختم و صدای مردی که خسته و رسا باشد در قسمتهایی از
این تصنیف لازم است که صبا و امیرجاهد، قوامی را به قمرالملوک و خاطره پروانه
معرفی کردند.
آن دو که از قبل با صدا و سبک کار قوامی آشنا بودند گفتند چه کسی بهتر
از حسین قوامی. این آهنگ در دستگاه ابوعطا با همکاری و ویلن صبا و تنظیم امیرجاهد
که ریاست هنرستان موسیقی آن زمان را داشت، آماده شد و در صفحههای پولیفون با
بهترین نحو ممکن ضبط شد، کاری که خود قوامی خیلی دوستش داشت و میگفت عالی شده،
ولی به گفته امیر جاهد، دو شب بعد کارگری که برای نظافت به استودیو میرفته
متاسفانه یادش میرود و سیگارش را روی جعبه صفحهها میگذارد تا وسیلهای را جا به
جا کند، اما یادش میرود آن را بردارد و در را قفل میکند و میرود که منجر به آتشسوزی
میشود و بیشتر صفحهها و کار این سه نفر نیز در آتش میسوزد.
پس این هم جزو کارهای با ارزش استاد قمر و خاطره پروانه بوده است؟
درست است، سر این که کار هر سه آنها در میان این صفحات سوخته
گرامافون بود، خیلی غمگین شدند و دیگر بعد از سوختن صفحهها سعی نکردند که دوباره
این کار را بخوانند.
استاد به نظرات مردم چقدر بها میدادند؟
قوامی همیشه میگفت برخلاف عدهای، عقیدهام بر این است که اکثریت
مردم از درک اثر خوب و هنر ناب عاجز نیستند، مردم را نباید فاقد ذوق و شعور به
حساب آورد، اگر مردم نباشند چه کسی خریدار هنر است؟ باید روی این مردم حساب کرد.
امروزه هنوز هم موسیقی جایگاه خودش را در میان مردم حفظ کرده است.
بنظر شما مردم از موسیقیهای روز که گاهی بیریشهاند، خسته نمیشوند؟
درست است که یک اثر عالی هرگز کهنه نمیشود و بعد از سالها هنوز
کارهای آهنگسازان قدیمی مانند باخ، بتهوون، شوپن، موتسارت، چایکوفسکی و چند نفر
دیگر آن بالاها ایستاده است، اما ناگفته نماند در زمینه موسیقی جدید کارهای خوبی
هم پدید آمده که مسلما با مرور زمان جای خودش را در جهان پیدا میکند، به عنوان
نمونه از لحاظ صدا و خواننده میشود به فرانک سیناترا، خولیو ایگلاسیاس، ویتنی
هیوستن و غیره اشاره کرد که بعد از سالها هنوز روی صحنه بزرگترین تالارهای
موسیقی جهان ایستادهاند و بلیت کنسرتهای آنها در سالن رویال آلبرت هال
متروپولیتن نیویورک از چند ماه قبل پیش فروش میشود و جمعیت زیادی در این تالارها
از نزدیک به یک قطعه موسیقی یا یک صدای زیبا گوش میدهند.
یک روز که با شما در رابطه با دو تندیسکار برای ساختن تندیس استاد
صحبت کردم. شما اسم آن دو نفر را به یاد دارید؟
بله به یاد آوردم. یکی سعید لنکرانی و دیگری علیرضا خاقانی که واقعا
در کار مجسمهسازی نابغه هستند و قرار شد تندیسی از قوامی بسازند، ولی دیگر
ارتباطی با آنها نداشتم تا بیشتر در این مورد صحبت کنم. گویا خود شما با آن دو
نفر صحبت کردید و قرار شد تا آنها به شما خبر دهند. امیدوارم اگر دوست داشتند این
کار را انجام دهند تا مجسمه یا تندیسی از قوامی بهجا بماند و خاطرهای برای
دوستداران قوامی باشد.
در آن روزها برخورد مردم با دیدن استاد در خیابان چگونه بود؟
هر بار که با یکدیگر بیرون میرفتیم، من میدیدم که خیلی مورد توجه
مردم هستند. مردم هنرمندانشان را خیلی دوست دارند. گاهی که برای خرید به میوه
فروشی یا گل فروشی میرفتیم، حتی میدیدم که مغازهدارها میوه تعارف میکردند و میگفتند
اگر نخورید به شما نمیفروشیم! گاهی به او گل هدیه میدادند. جوانان هم در خیابان
به دور قوامی جمع میشدند و سوالهای مختلفی از او راجع به موسیقی و یا تعلیم آواز
میپرسیدند. او به همگی با حوصله خاصی جواب میداد و وقتی میخواست از آنها
خداحافظی کند، همگی غمگین میشدند و از استاد میخواستند که باز بتوانند او را
ببینند. قوامی هم به آنها میگفت من آمادهام هر موقعی که سوالی داشتید از من
بپرسید، من همیشه آماده دیدار با شما عزیزانم هستم.
تصنیفی به نام «بهار عاشقان» برای استاد قوامی از کارهای همایون خرم
ساخته شد با همکاری و تهیهکنندگی عماد رام. آیا در روز ضبط شما در استودیو حضور داشتید؟
بله درست است، تصنیفی به این نام همایون خرم برای قوامی ساخت و ایشان
با آن کسالتی که داشتند توانستند به طور احسن این ترانه را که آخرین بازمانده از
صدای او است در استودیو ضبط کند. من در روز ضبط نبودم. قوامی، حال و هوای شعر و
آهنگ را در موقع ضبط بسیار درک میکرد و همواره چنان میخواند که شاعر و آهنگساز
را به شگفتی وا میداشت. در سال ۱۳۶۶ نواری با عنوان «آوای فاخته» با آهنگی از
عماد رام و صدای قوامی با اشعار حافظ و نیما و سال ۱۳۶۸ نیز «بهار عاشقان» که
شاهکاری از قوامی با اشعار مولانا بود، منتشر شد که هر دو اثر، شگفتیآفرین است و
بیانگر آنکه این هنرمند در مرز ۸۰ سالگی هم همان صدای گرم و گیرا و دلنشین را
داشت و صدای چنین مردی هرگز نخواهد مرد.
در زمان حیات استاد چه قبل و چه بعد از انقلاب چند بار از مقام او
تجلیل به عمل آمد؟
قبل و بعد از انقلاب موارد زیادی بود، مثلا به مناسبت بازنشستگی قوامی
از طرف رادیو مجلس باشکوهی در سال ۱۳۴۰ در دفتر روزنامه کیهان برگزار شد و صحبتهای
روح الله خالقی در رابطه با ارزش شخصیت و صدای قوامی ایراد شد. بعد از انقلاب شاید
هر سال مراسمهای مختلفی گرفته میشد و در بهمن ماه ۱۳۶۷ قبل از فوت او با همت
مسئولین وزارت ارشاد مجلس بزرگداشتی در تالار هنر برگزار شد که به همراه چند تن از
بزرگان موسیقی ایران و دولت محترم به او دکترای افتخاری موسیقی اعطا گردید و چند
مراسم دیگر هم بعد از فوت او در کشور آلمان و ژاپن توسط خانمی ژاپنی به نام هانشی
یو که از طرف وزارت فرهنگ ژاپن برای ۱۱سالگی انقلاب ایران به کشورمان آمده بود،
برگزار شد که شما ایشان را به منزل ما آوردید تا دیدار و صحبتی با ما انجام دهد و
این بزرگداشت هم توسط دکتر مازاکوشی وانشا ویولنزن ژاپنی که او هم هنرمند بزرگی
است، در تالار موسیقی کشور ژاپن برگزار شد و تصنیف «پری کجایی» توسط مازا کوشی
وانشا به نحو عالی نواخته شد و مراسم با اجرای همین تصنیف و تقدیم عکس قوامی به
موزیسینها و خوانندگان در سالن به پایان رسید.
در حال حاضر در رابطه با ثبت کارهای استاد قوامی از مسئولان کشور مثل
وزیر ارشاد، ریاست صدا و سیما و رئیسجمهوری چه انتظاری دارید؟
اجازه دهید اول از همه از راه دور به تمامی مسئولین کشورم سلام عرض
کنم و آرزو دارم دولت محترم برای همه هنرمندان واقعی و اصیل کشورمان که بخشی از
فرهنگ و سرمایههای ملی ما هستند، جایگاه ویژهای در نظر بگیرد و ضمنا از مدیریت
صدا و سیما هم بهخاطر پخش صدا یا تصویر قوامی که باعث زنده نگاه داشتن نام او در
عرصه هنر میشود، سپاسگزارم.
به عنوان آخرین پرسشم، شما قبلا اشاره به یادداشت استاد همایون خرم
برای درگذشت استاد قوامی کردید، آیا از این نوشته چیزی به خاطر دارید؟
فکر میکنم نوشتهای از صحبت های ایشان را در اختیار داشته باشم.
خانم مشیری بعد از چند ثانیهای مکث، یادداشت استاد همایون خرم را
آوردند که بدین شرح میباشد:
«برای درگذشت استاد قوامی دوست گرانقدر و افتخار هر هنردوست ایرانی؛
درست یک ماه پیش، خبر بسیار ناگوار ی به گوشمان رسید که باورش
برای بنده و دیگر همکارانم بسیار سخت بود. درگذشت استاد بینظیر و با اخلاقی که
تمامی ابعاد وجودش قابل ستایش برای همگان بود و همواره از او به عنوان اسطورهٔ
اخلاق و هنر یاد میشد، استادی که نغمههای دلانگیزش خاطرات بسیاری را برای همهٔ
ایرانیان به یادگار گذاشت، استادی که همچون پدری مهربان و دلسوز برای هنر موسیقی
این سرزمین، بدون هیچ چشمداشتی تلاش کرد و بیمنت آنچه را که باید به شاگردانش
آموخت.
«تو ای پری کجایی» شاهکار استاد بزرگ حسین قوامی بود. هرگز لحظات پر
افتخاری که صدای این استاد را در جایزه گرفتن دکترای موسیقی و در حضور مهربانشان،
توسط ارکستر بزرگ موسیقی تهران در چند برنامه اجرا کردیم و همراهی و دلگرمی بیانتهایی
که ایشان، با صدا و حضور خود در اکثر اجراهای ارکستر به ما دادند، فراموش نخواهم
کرد. حدود چهار ماه قبل، دوست عزیز و هنرمند استاد قوامی مفتخر به دریافت لقب صدای
فاخته و هنری استاد صبا شد و در جلسهٔ هیئت مدیرهٔ موسیقی تالار وحدت در مورد
برنامهٔ بزرگداشتی برای این هنرمند ستودنی صحبت کردیم؛ با توجه به رویکرد همیشگی
استاد به تکریم جوانان و اجازهٔ ایشان مبنی بر اجرای آثار فاخرشان توسط خوانندگان
جوان کشور در سالهای اخیر بر آن شدیم که کنسرت بزرگداشت استاد قوامی و من با حضور
برخی خوانندگان جوان و با آتیهای که افتخار اجرای این آثار را داشتند برگزار شود.
با این رویکرد، برنامهریزی این کنسرت به منظور بزرگداشت استاد قوامی
و من شروع شد؛ ولی افسوس که این بزرگداشت بدون حضور ایشان برگزار خواهد شد، افسوس
که جامعه هنری کشور بار دیگر گوهری گرانبها را از دست داد، افسوس که دیگر سایهٔ
مهربان ایشان بر سر ما نیست. افسوس که شمع وجود این نازنین خاموش شد، اما نغمههای
جاوید و ماندنی ایشان، نام و یاد این استاد را همواره زنده نگه خواهد داشت و تا
این جهان در گردش است نام استاد حسین قوامی نیز در یاد و جان همهٔ ایرانیان در
سراسر دنیا خواهد ماند، روحش شاد و یادش همیشه جاوید و گرامی باد.
اینجانب امیر همایون خرم، از طرف ارکستر برزگ تهران به نمایندگی از
جامعه موسیقی اصیل، درگذشت این هنرمند وارسته و بزرگ کشور و آخرین یادگار از نسل
بزرگان موسیقی را به جامعهٔ موسیقی و هنری کشور و همهٔ ایرانیان عزیز تسلیت عرض مینمایم.
۱۹/۱۲/۱۳۶۸»
در پایان از خانم حشمتالملوک مشیری همسر گرامی استاد قوامی بزرگ که
با کسالتی که داشتند، جواب تلفن مرا دادند، بسیار تشکر کردم و ایشان گفتند که اگر
این مصاحبه روزی به چاپ رسید برای من هم بفرستید که به ایشان گفتم حتما برای شما
در هر نشریهای که چاپ بشود، خواهم فرستاد و گفتم چون حال شما مساعد نیست بقیه
مصاحبه را به روزی دیگر موکول میکنیم تا حال عمومی شما بهتر شود. با یکدیگر
خداحافظی کردیم که این متاسفانه آخرین خداحافظی ما بود، چون چند روز بعد حال همسر
استاد بدتر شد و ایشان را به بیمارستان منتقل کردند.
سرانجام بعد از چند ماه مداوا، خانم حشمتالملوک مشیری فوت کردند که
این اتفاق تاثیر بسیار بدی در من گذاشت و مدتها افسرده بودم. پیکر ایشان را در
مموریال پارک وست در آمریکا در کنار تعدادی از هنرمندان به خاک سپردند. روحشان شاد
و یادشان همیشه گرامی...